انتظار خوبی از شیخ و تبارش داشتن
وام فرزندآوری بر پیرمردان دادن است
ای شیخ اگر به حلقه ی مستان گذر کنی
در چشم خلق یک شبه محبوب می شوی
دیریست در این شهر که سگ ساران است
سگ سهم من و سهم شما را خورده
ظلم را تا عمق مغز استخوان حس می کند
کودک کاری که در سرما گدایی می کند
کور چشمی است که از کور شفا می طلبد
هر که از آدم گستاخ حیا می طلبد
بس که مالیدن و موس موس روال است اینجا
نقص هر آدم دیّوث کماب است اینجا
حد می زند اگرچه در اینجا به مست ها
با شیخ در بهشت همه هم پیاله ایم
خوش به حال کسی که در همه عمر
از خیار انتظار موز نداشت
تا بترساند مرا از دوزخ موهوم، شیخ
می نهد در کوره اش هر روز هیزم بیشتر