آلوده ی حیلت است جایی که منم
سرشار رذیلت است جایی که منم
باید که به حال خودمان گریه کنیم
شادی نه فضیلت است جایی، که منم
مستی اش چشم و دل و هوش مرا
شب مهتاب گرفت
باید آغوش تو را قاب گرفت
هرچند که قدرت تو چون شیر نر است
اطراف تو انباشته از کله خر است
وقتی به همه ظلم کنی،خانه ی تو
از خانه ی عنکبوت هم سست تر است
انگار هزار گُل به باغم آمد
در ظلمت شب چشم و چراغم آمد
خوشحال ترین آدم دنیا بودم
وقتی که غم عشق سراغم آمد
کی شود از ترس داس باغبان پر برگ و بار
باغ در پاییز هنگامی که عریان می شود؟
شیخ از اصرار بر ابلاغ قانون حجاب
مطمئن باشید بدجوری پشیمان می شود
توی بغلم بوی تنت را دارم
عطر و عطش پیرهنت را دارم
تو ماهی و من بستر آن رودم که
هر شب هوس داشتنت را دارم