در خانه و جنگل به خودت عشق بورز
بسیار و مفصّل به خودت عشق بورز
می خواهی اگرکه عاشقی پیشه کنی
پیش از همه اوّل به خودت عشق بورز
با تندی و مختصر سخن باید گفت
آرام نه،با تشر سخن بایدگفت
فتوای تمام خرسواران این است
با خر به زبان خر سخن باید گفت
از جنبش دامنت خوشم می آید
از عطر خوش تنت خوشم می آید
هر وقت که غرق متن آغوش توام
از حاشیه رفتنت خوشم می آید
سرگشته و در دیار تو می چرخم
هر جا که تویی، کنار تو می چرخم
تو ماه شب افروز منیّ و منم آن
سیاره که در مدار تو می چرخم
خوب است که ترک عقل و ادراک کنیم
با جام شراب، غصه را پاک کنیم
بگذار در آغوش عزیز خودمان
با بوسه عشق مرگ را خاک کنیم
با بغض نشانه ی تو را می گیرند
هی جانب خانه ی تو را می گیرند
هر وقت که دور می شوی از پیشم
لبهام بهانه ی تو را می گیرند
جز عشق گذرگاه دلاویزی نیست
در هیچ کجا زمین زرخیزی نیست
از چیز دگر نگو و از عشق بگو
در زندگی ات که عشق کم چیزی نیست
کی قلعه ی اندام تو تسخیر شود
در جان و دلم عشق سرازیر شود؟
روح و تن یخ کرده ی من پیش از مرگ
ای کاش در آغوش تو تبخیر شود
دلباخته ی پلنگ چشمان توام
دیوانه آب و رنگ چشمان توام
در جبهه ی عاشقیّ و در سنگر عشق
تسلیم غم قشنگ چشمان توام