علیرضارضائی1402به بعد

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی ( کل اوغلان )

فتح باب

دوباره میکده را فتح باب خواهد کرد
کسی که یک شبه ترک شراب خواهد کرد

بیا به میکده ای شیخ و از حساب نترس
که پیر سهم تو را هم حساب خواهد کرد

اگرکه جامعه ای را عقب نگه داری
برای رشد و ترقّی شتاب خواهد کرد

نگو حجاب مفید است اگر کسی خواهد
هزار مفسده زیر حجاب خواهد کرد

کسی که صاحب ذهنی خراب و بیمار است
جهان و مملکتی را خراب خواهد کرد

نبود قابل باور، کسی چه می دانست
زمانه زاغ و زغن را عقاب خواهد کرد

برای خورده شدن،گرگ گوسفندان را
به هر وسیله که باشد مجاب خواهد کرد

به فکر راه نجاتیم و دست استعمار
دوباره نقشه ما را بر آب خواهد کرد

آردینی اوخو
شنبه 23 دی 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

در ستایش شراب

خوش رنگ ترین رنگ جهان، رنگ شراب است
بر سینه زدم سنگی اگر،سنگ شراب است

عمریست که آن زاهد بد ذات و هوسباز
در آرزوی جنّت و دل تنگ شراب است

آن قبله که دل می برد از عارف و عامی
آوای خوش و ساز خوش آهنگ شراب است

اسرار ازل را که نداری خبر از آن
در خط به خط دفتر و فرهنگ شراب است

از رند سر کوچه می ناب سِتانَد
چون میکده بسته است و کسی لنگ شراب است

بر پهنه ی پیشانی تو پینه اگر هست
بر پهنه ی پیشانی ما انگ شراب است

شادیم که از روز ازل تا ابدالدّهر
دل در هوس و سیطره و چنگ شراب است

آردینی اوخو
شنبه 2 دی 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

بعد تو

هیچ کس مانند تو خوب و  تماشایی نبود
در تو هر چیزی که دیدم غیر زیبایی نبود

در هزاران باغ انگور و هزاران خم شراب
مثل لبهای تو سرمستی و گیرایی نبود

زندگی زیبا و جاری بود امّا بعد تو
سهم من از زندگی جز رنج و تنهایی نبود

آنچنان تنها شدم که بعد تو در خواب من
خاطرات ساحل و مرغان دریایی نبود

گریه کردن در سکوت و خنده بر عالم زدن
عشق جز تصویر و تفسیر شکیبایی نبود

آردینی اوخو
جمعه 24 آذر 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

نباید بروی

چشم من ابر شمال  است نباید بروی
غیبتت فرض محال است نباید بروی

بعد تو در رگ آینده و  شادی هایم
غم و اندوه و ملال است نباید بروی

نقش دیوارم و این هستی بی معنی من
نقشی از خواب و خیال است نباید بروی

لحظه ی تلخ جدایی و خداحافظی ات
اوج و آغاز زوال است نباید بروی

خاطرات تو مرا کُشته و در جاده ی مرگ
پای من روی پدال است نباید بروی

آردینی اوخو
جمعه 3 آذر 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

نام من غم است

وقتی تو نیستی همه ایام من غم است
جای شراب در رگ و در جام من غم است

در کوچه های خلوت و شب های بی کسی
تنها رفیق و همدل و همگام من غم است

بر سفره ای که جای تو بسیار خالی است
صبحانه و ناهار من و شام من غم است

می بارد آنچه بی تو زمستان و در بهار
باران و برف نیست که بر بام من غم است

از لحظه ای که رفتی و دیگر ندیدمت
دنیای من به رنگ غم و نام من غم است

آردینی اوخو
چهارشنبه 3 آبان 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

کلید

کلید معبد آغوش را به من بدهید
شراب ِآن لب خاموش را به من بدهید

برای گفتن از عمق پوچی هستی
دل و دو دیده ی مدهوش را به من بدهید

من از خدای خشن خوف دارم آدرس ِ
خدای خوب و خطاپوش را به من بدهید

دوای درد خماریّ من به دست شماست
لبان مستِ شفانوش را به من بدهید

غزل زبان نو و فکر تازه می خواهد
نگاه نابغه ی یوش را به من بدهید

آردینی اوخو
چهارشنبه 12 مهر 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

تمام جامعه را


بریز داخل واگن تمام جامعه را
وَ سر به نیست کن از بُن تمام جامعه را

خیانتی است عظیم و خطا اگر بدهی
به دشمنان تمدن تمام جامعه را

نمی شود بکنی ای خدای عزّ و جل
سوئیس و نروژ و ژاپن تمام جامعه را ؟

شبیه فکر خراب است و مضمحل کرده
کراک و بنگ و متادون تمام جامعه را

به رغم شایعه و ادّعای مدّعیان
گرفته بوی تعفّن تمام جامعه را

آردینی اوخو
دوشنبه 13 شهریور 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

عشق تو

روزم سیاه بود اگر عشق تو نبود
عمرم تباه بود اگر عشق تو نبود

بیهوده زیر سایه دلگیر ابرها
چشمم به راه بود اگر عشق تو نبود

از من اگر سوال کنی زندگی چه بود ؟
پوچ و گناه بود اگر عشق تو نبود

در ابرها و جنگل و ساحل قدم زدن
سخت اشتباه بود اگر عشق تو نبود

کی خوابهای تلخ و پریشان من پُر از
آغوش ماه بود اگر عشق تو نبود؟

دنیا به شکل جنگل آتش گرفته در
قاب نگاه بود اگر عشق تو نبود

آردینی اوخو
دوشنبه 30 مرداد 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

کیش ۹ تیر ۱۳۷۷

ای غزلهای چشمت،ناب و نیلوفرانه
بر لبت آسمانی از سرود و ترانه

من تو را دوست دارم،چون خدا می پرستم
غرق یاد توام در این سکوت شبانه

چون به یاد جدایی از تو افتادم امشب
شد به یادت روانه،اشک من دانه دانه

می نشینم به راهت منتظر تا بیایی
وعده آن سوی ساحل،موج و دریا بهانه

عاشقانه سرودم این غزل را برایت
ای نگاه لطیفت، ساده و عاشقانه

آردینی اوخو
دوشنبه 30 مرداد 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

از دید ما

آدم سالم سفیه و ساده است از دید ما

شیخ هم مست غرور و باده است از دید ما


چونکه باشد دشمن آبادی و آزادگی

شک نکن دین بدتر از قلّاده است از دید ما


هرکسی با جان و دل سنگ وطن بر سینه زد

زنده و باغیرت و آزاده است از دید ما


بر هوای نفس خود هر آدمی که چیره شد

قابل تحسین و فوق العاده است از دید ما


بیشتر از پاکی دامان خود دم می زند

هرکسی شُل بوده و واداده است از دید ما


بر خلاف رای و بر عکس نمک نشناس ها

سگ نماد عاشقی، دلداده است از دید ما

​​​​​​​

چون جدیدأ مرد از زن قابل تشخیص نیست

با اجازه نرّه خر هم ماده است از دید ما

آردینی اوخو
چهارشنبه 25 مرداد 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,