بدون عشق تو شادابی از چمن دور است
حلاوت از دهن و گرمی از  سخن دور است

خیال و خواب خودم را چگونه وصف کنم؟
کنار شطّ شراب از تو پیرهن دور است

بیا و با لب خود عاشقانه ثابت کن
که قهر از لب و آغوش و آن بدن دور است

ندیدن تو محال و  مجال دیدن تو
قبول کن که برای نگاه من دور است

من آن دیار غریبم که بی کسم بی تو
وطن تویی و غریب آن که از وطن دور است

دوشنبه 3 دی 1403
بؤلوملر : اشعار فارسی ,