بی غیرتی و دزدی و نامردی بود
پژمردگی و زردی و دلسردی بود
جز صلح و صفا و دوستی در دنیا
هر چیز که بود، من درآوردی بود
مرگ روزی خراب خواهد کرد
راه دلخواه زندگانی را
سقف کوتاه زندگانی را
حوزونلو اولما دئدی
آغلا،یورولما دئدی
یار منی بوداغیمدان
قوپاردی،سولما دئدی
Hüzünlü olma dedi
Ağla yorulma dedi
Yar məni budaqımdan
Qobardi,solma dedi
ای که گفتی جنگ مسؤولین برای خدمت است
جنگ،جنگ قدرت است
کعبه ی آمال هر مرد سیاسی ثروت است
جنگ،جنگ قدرت است
از امید و درد مردم بیشتر دم می زند
خشت محکم می زند
هر کسی در فکر خویش و بی خیال ملت است
جنگ، جنگ قدرت است
داخل این جنگ هر کس باخت مغبون می شود
دیده پر خون می شود
سهم او تا زنده باشد اشک و آه وحسرت است
جنگ،جنگ قدرت است
باش در این راه هیز و سخت قطّاع الطریق
رند و کذّاب ای رفیق!
در سیاست راست گویی زهر و سمّ و آفت است
جنگ،جنگ قدرت است
هر کسی مسوول باشد،رنج هستی سهم ماست
تنگدستی سهم ماست
مملکت هر چند غرق درد و رنج و نکبت است
جنگ،جنگ قدرت است
دوست، دشمنی اؤلدورر
باش بیلنی اؤلدورر
وارلیغین آغیرلیغی
بیر گؤن منی اؤلدورر
Dost, düşməni öldürər
Baş biləni öldüər
Varlığın ağırlığı
Bir gün məni öldürər
دنیا پر از کفتار و مار و شیر و گرگ است
در بین اینها من چه هستم؟
آه! این معمّایی بزرگ است
قویما غم بیزی چالسین
سئودا گؤلو سارالسین
قاییت گل قوجاغیما
قوی دونیا گؤزل قالسین
Qoyma qəm bizi çalsin
Sevda gülü saralsin
Qayet gel qucağima
Qoy dünya gözəl qalsin
بر نکبت و اوضاع بشر می خندی
هر لحظه و هر شام و سحر می خندی
وقتی که به پوچی جهان پی ببری
با قهقهه و عمیق تر می خندی
بو سؤزوم لاپ درین دیر گؤزلیم
آنلامی درک اولماز
دؤز آدامین سؤموگو برک اولماز
bu Sözüm lap dərin dir gözəlim
Anlami dərk olmaz
Düz adamin sümüyü bərk olmaz
سکوت است و صدایی نیست اصلا
نفس تنگ و هوایی نیست اصلا
در این بازار گرم دشمنی ها
رفیق و آشنایی نیست اصلا
میان دیوها از آدمیّت
نشان و ردّپایی نیست اصلا
شده دنیا جهنّم، هیچ جایش
سرای دلگشایی نیست اصلا
در این دنیای سرشار از پلشتی
برای عشق جایی نیست اصلا
دگر افسانه شد لیلی و مجنون
که مهری و وفایی نیست اصلا
ولیکن زندگی بی عشق ورزی
به جز خبط و خطایی نیست اصلا