غافلی از اینکه از دوریت دلتنگم چقدر
با دل بی طاقتم هر روز می جنگم چقدر
زود رنجم می کنم با هر کس جنگ و جدل
دور از تو دور از آداب و فرهنگم چقدر
خواب می بینم که پیشم هستی و در خوابها
می زند قلب من و هی می پرد رنگم چقدر
می زنم در خلوت خود خاطراتت را ورق
با خیالت محو و غرق شعر و آهنگم چقدر
آه ای آهوی صحرای خیال وحشی ام
می گریزی تا کجا؟ بیهوده از چنگم چقدر ؟