غم فراق تو تا ریشه و عصب برسد
اگر غروب کند آفتاب و شب برسد
مرا علاج کند غیر تو کدام طبیب
برای کشتن من چون که درد و تب برسد
عزیز و خاطره انگیز و زندگی ساز است
خیال لطف تو وقتی که بی سبب برسد
بگو چه کار کنم ؟ در کجا گریزم من
اگر که جانم از آغوش تو به لب برسد