سرچشمه مستی ّ و شراب است تنت
عطر خوش گل وام شده از دهنت
ای آنکه لبت مرهم لبهای من است
عُمریست پُرم از عطش خواستنت
سرچشمه مستی ّ و شراب است تنت
عطر خوش گل وام شده از دهنت
ای آنکه لبت مرهم لبهای من است
عُمریست پُرم از عطش خواستنت
غم فراق تو تا ریشه و عصب برسد
اگر غروب کند آفتاب و شب برسد
مرا علاج کند غیر تو کدام طبیب
برای کشتن من چون که درد و تب برسد
عزیز و خاطره انگیز و زندگی ساز است
خیال لطف تو وقتی که بی سبب برسد
بگو چه کار کنم ؟ در کجا گریزم من
اگر که جانم از آغوش تو به لب برسد
الهی اورپانی ویران ائله
پوخا باتمیش ایرانی آلمان ائله
دی یاغسین بولوددان شراب و عرق
بورانی بهشت ائیله،جبران ائله
نه دیر انقلاب زن و زندگی
قیز-آروادلاری اولدور اوغلان ائله
عزادان یورولدوق بیزیم ایچین بیر آز
چالیب اویناماق فیلمین اکران ائله
گوناهیم چوخالدی،منی توت آپار
گوزللر قوجاغیندا زندان ائله
تویوغی خروز و خروزی تویوق
پیشیک خصلت انسانی سیچان ائله
کدو تاپمادین زجر و تنبیه ائله
جهنّم ده شیخی بادمجان ائله !
اگر سن کیشی سن او دونیادا یوخ
قوجا آروادی بوردا جیران ائله !
غافلی از اینکه از دوریت دلتنگم چقدر
با دل بی طاقتم هر روز می جنگم چقدر
زود رنجم می کنم با هر کس جنگ و جدل
دور از تو دور از آداب و فرهنگم چقدر
خواب می بینم که پیشم هستی و در خوابها
می زند قلب من و هی می پرد رنگم چقدر
می زنم در خلوت خود خاطراتت را ورق
با خیالت محو و غرق شعر و آهنگم چقدر
آه ای آهوی صحرای خیال وحشی ام
می گریزی تا کجا؟ بیهوده از چنگم چقدر ؟
هر دم دو هزار آدم اعدام کنند
بامکر و فریب صبح را شام کنند
سر می بُرم آبادی و آزادی را
روزی که مرا مقدّس اعلام کنند
بو دونیا جنّتِ نادان اولوبدور
اوره یی قان گوزل اینسان اولوبدور
دئدین : دونیا نه دیر ؟ بیر سینمادا
مزخرف فیلم دیر،اکران اولوبودور !!
خامه و شیر می دهید به ما
موز و انجیر می دهید به ما
خانه ای شیک و یک اقامت خوب
توی «ازمیر » می دهید به ما
خفه مان کرده بوی گند شما
عطر و بوگیر می دهید به ما
مثل ایران خراب و ویرانیم
وام تعمیر می دهید به ما
ای کسانی که از صغیر و کبیر
دایما گیر می دهید به ما ،
می رسد روزگار نغزی که
یک دل سیر می دهید به ما
با عرق داخل جهنّمتان
ماست موسیر می دهید به ما !
میان مکتب تو کشف کردم
در آغوش شب تو کشف کردم
خوشا بر من پس از سردرگمی ها
جهان را با لب تو کشف کردم
آکنده ام از طعم گس لبهایت
دوریّ و پُرم از هوس لبهایت
بگذار لب مرا به آتش بکشد
آتشکده مقدّس لبهایت
">جز دوز و کلک متاع بازارش نیست
از تنبلی و مفتخوری عارش نیست
عمریست سوار کول مردم شده است
آن کس که به اندازه خر بارش نیست