در چایی و قهوه ام تو را می نوشم
عریانم و سودای تو را می پوشم
عمریست که سخت دوستت داشته ام
با اینکه نیامدی تو در آغوشم
خواستم تا به تو جایی بکنم بند نشد
شامل حال تو شد لطف خداوند،نشد
من که سگ بازترین آدم دنیا هستم
سگ وفا داشت ولی وارث و فرزند نشد
قصد کردم که به دنبال سیاست بروم
تا که بدجور به دنیا بزنم گند نشد
شیخ آمد که سرم شیره بمالد امّا
دست او رو شد و مختوم به ترفند نشد
هرچه کوشیدم و زوریدم و پرهیزیدم !
از لبان تو نگیرم مرض قند نشد
درس خواندن ندهد ذات کسی را تغییر
که به دانشکده خر رفت و خردمند نشد
عیب از آب و هوا،کود و هرس کردن نیست
علف هرز اگر نخل برومند نشد
سئوگی آغاجی اکدیم
سئومک ده،بال،پتک دیم
آنلامازدیم خوش ایدیم
آنلادیم،آجی چکدیم
Sevgi Ağacı əkdim
Sevmək də bal-pətəkdim
Anlamazdım xoş idim
Anladım,acı çəkdim
هُرم لبهای تو در عمق وجودم جاریست
شوق آغوش تو در بستر رودم جاریست
حسرت ثانیه ای دیدن و بوییدن تو
در رگ و خون من و بود و نبودم جاریست
خالق عشقی و عُمریست دو رکعت عشقت
در مناجات من و گفت و شنودم جاریست
چیستم؟: موسیقی دلکش دریایی که
روح سیّال تو در اوج و فرودم جاریست
لمس احساس تو و حلّ معمّای تنت
دیرسالی است که در کشف و شهودم جاریست
ای که معمار تمامیّ غزلهای منی
حسّ عشقم به تو در شعر و سرودم جاریست
دونیا اونو اونوتماز
اؤلوم اونو قوروتماز
یاری گؤزل اولانین
گؤزونو یوخو توتماز
Dünya onu unutmaz
Ölüm unu qurutmaz
Yari gözəl olanın
Gözünü yoxu tutmaz
شمشیر و تفنگ و قمه را می شکند
هر زمزمه و همهمه را می شکند
استادِ شکست دادن آدمهاست
دنیا که در آخر همه را می شکند
آنچنان که عمق دریا قابل توصیف نیست
وسعت بدبختی ما قابل توصیف نیست
شرح لبهای تو و مستیّ آن بی فایده است
لذّت مستیّ وُدکا قابل توصیف نیست
تشنه ی آغوش تو هستم من از فقدان آب
سوزش شن های صحرا قابل توصیف نیست
بر سر ما آن چه نادانی و فقر آورده است
در هزاران سطر و یکجا قابل توصیف نیست
ای که فکر ازدواجی مشورت از من مخواه
ازدواج: این زشتِ زیبا قابل توصیف نیست
مثل بارانِ شرابِ ناگهان از آسمان
شادی ایران فردا قابل توصیف نیست
قایقم،بندرم آغوش تو است
ساحل و لنگرم آغوش تو است
محکم و امن ترین جای جهان
آخرین سنگرم آغوش تو است
از غم و غصّه به جایی که پناه
هر زمان می برم آغوش تو است
تن تو منبع الهام من است
قبله ام،باورم آغوش تو است
با تو در من جریان دارد عشق
رودم و بسترم آغوش تو است
اگر از تو ننویسم چه کنم
شاعرم،دفترم آغوش تو است
برای دیدن تو خواب من به هم خورده است
تمرکز من و اعصاب من به هم خورده است
تو شمس هستی و من مولوی و در عشقت
حریم حرمت و آداب من به هم خورده است
کدام ماهی رودی که محض آمدنت
سکوت ممتد تالاب من به هم خورده است
به دست غصّه و اندوه دوری ات همه عمر
شب شراب خوش و ناب من به هم خورده است
نبوده ای که ببینی چگونه در غم تو
شکوه چهره شاداب من به هم خورده است
به سوی توست پس از این رکوع و سجده من
که مسلک من و محراب من به هم خورده است
ای عاشق باغ تو دوشان دل ما
بر شاخه ی تو اورانگوتان دل ما
بگذار کی گلسین و بیر آز کیف ائله سین
در پستوی قلب تو سیچان دل ما