بر نکبت و اوضاع بشر می خندی
هر لحظه و هر شام و سحر می خندی
وقتی که به پوچی جهان پی ببری
با قهقهه و عمیق تر می خندی
سکوت است و صدایی نیست اصلا
نفس تنگ و هوایی نیست اصلا
در این بازار گرم دشمنی ها
رفیق و آشنایی نیست اصلا
میان دیوها از آدمیّت
نشان و ردّپایی نیست اصلا
شده دنیا جهنّم، هیچ جایش
سرای دلگشایی نیست اصلا
در این دنیای سرشار از پلشتی
برای عشق جایی نیست اصلا
دگر افسانه شد لیلی و مجنون
که مهری و وفایی نیست اصلا
ولیکن زندگی بی عشق ورزی
به جز خبط و خطایی نیست اصلا
همسایه ی هم در این حوالی هستیم
از هیچ پُریم و پوچ و خالی هستیم
داریم غم گذشته و تا به ابد
در حسرت فردای خیالی هستم
ای کسی که قلب من سرشار از امّید تو است
تو کجا هستی که جان عاشقم
تشنه آغوش خورشید تو است
کفر و دین بی تو دروغی است بزرگ
لطف و کین بی تو دروغی است بزرگ
دوزخ و جنّـت و هر چیز که هست
به یقین بی تو دروغی است بزرگ
بی تو ای عشق به من ثابت شد
که زمین بی تو دروغی است بزرگ
نه جام شراب ناب و مردافکن داشت
نه روز بدون غصه و شیون داشت
دررفت از این جهنم و راحت شد
هر شخص که قصد زندگی کردن داشت
محفل ما گرچه بی جام و شراب و ساقی است
این که فعلا زنده ایم
جای شکرش باقی است
انتظار خوبی از شیخ و تبارش داشتن
وام فرزندآوری بر پیرمردان دادن است
دوباره میکده را فتح باب خواهد کرد
کسی که یک شبه ترک شراب خواهد کرد
بیا به میکده ای شیخ و از حساب نترس
که پیر سهم تو را هم حساب خواهد کرد
اگرکه جامعه ای را عقب نگه داری
برای رشد و ترقّی شتاب خواهد کرد
نگو حجاب مفید است اگر کسی خواهد
هزار مفسده زیر حجاب خواهد کرد
کسی که صاحب ذهنی خراب و بیمار است
جهان و مملکتی را خراب خواهد کرد
نبود قابل باور، کسی چه می دانست
زمانه زاغ و زغن را عقاب خواهد کرد
برای خورده شدن،گرگ گوسفندان را
به هر وسیله که باشد مجاب خواهد کرد
به فکر راه نجاتیم و دست استعمار
دوباره نقشه ما را بر آب خواهد کرد