علیرضارضائی1402به بعد

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی ( کل اوغلان )

رنگ حضور

بدون رنگ حضورت غریب و دلتنگند
بهارهای پیاپی خزان و بی رنگند

برای دیدن تو چشمهای عاشق من
همیشه چشم به راهند و سخت دلتنگند

کشانده اند مرا تا به ناکجاآباد
تمام جادّه ها سنگلاخ و دل سنگند

تو مثل صُلح قشنگی میانِ چشمانِ
جماعتی که ملولند و خسته از جنگند

کلام بی تو ندارد طراوت و اثری
ترانه ها همه زجرآور و بدآهنگند

آردینی اوخو
چهارشنبه 19 دی 1403
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

محو

خواهم که دمی از این جهان دور شوم
با سرخی قلاب لبت تور شوم
در جنگل آغوش تو ای کاش شبی
تقطیر شوم،محو و گم و گور شوم

آردینی اوخو
یکشنبه 16 دی 1403
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

بوسه عاشقانه

خسته از دوری تو
با دلی عاشق و شوری در سر
به تو بر می گردم
باز با بوسه ای از جنس غزل
عشق را معنا کن
قفل را، در را نه
بغلت را واکن

آردینی اوخو
چهارشنبه 12 دی 1403
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

رودخانه درد

ای که عُمری کنار من بودی
عشق تو با دلم عجین شده است
داخل رودخانه ی قلبم
سنگ یاد تو ته نشین شده است

من همان رودخانه ی دردم
که پُر از شوق دیدنت هستم
چشم در راه چشمهای تو و
بی قرار رسیدنت هستم

پیش من پرسه می زند شب و روز
خاطرات قشنگ و رؤیایت
آه!  باید چگونه سر بکنم
با غروب نیامدن هایت

بی تو قلب زلال من کدر است
بی سرانجام و خانه بر دوشم
ای تو آرامش همیشگی ام
غرق شو باز هم در آغوشم

آردینی اوخو
دوشنبه 10 دی 1403
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

گرفتار توام

سرشار تو و تشنه ی دیدار توام
همسایه ی دیوار به دیوار توام
ای بی خبر از من و دل عاشق من!
گفتی که:« چگونه ای»؟ گرفتار توام

آردینی اوخو
جمعه 7 دی 1403
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

قیش

سن سیز چای شیرین اولماز
هئچ بیر شی درین اولماز
قیش دیر آمما قوجاغیم
سن اولسان سرین اولماز
Sən siz çay şirin olmaz
Heç bir şey dərin olmaz
Qiş dir amaa qucağim
Sən olsan sərin olmaz

آردینی اوخو
پنجشنبه 6 دی 1403
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

لحن صدای تو

اغواگر و از عشق لبریز است
لحن صدای تو
شعری دل انگیز است

آردینی اوخو
پنجشنبه 6 دی 1403
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

دوری

بدون عشق تو شادابی از چمن دور است
حلاوت از دهن و گرمی از  سخن دور است

خیال و خواب خودم را چگونه وصف کنم؟
کنار شطّ شراب از تو پیرهن دور است

بیا و با لب خود عاشقانه ثابت کن
که قهر از لب و آغوش و آن بدن دور است

ندیدن تو محال و  مجال دیدن تو
قبول کن که برای نگاه من دور است

من آن دیار غریبم که بی کسم بی تو
وطن تویی و غریب آن که از وطن دور است

آردینی اوخو
دوشنبه 3 دی 1403
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

سنگ اندازی

ای آدم بی کلّه که بی مغزترینی
آشوب نکن،در همه جا جنگ مینداز
چون خانه ات از شیشه و در معرض سنگ است
بر خانه و جام دگران سنگ مینداز

آردینی اوخو
چهارشنبه 28 آذر 1403
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

فضیلت شادی

آلوده ی حیلت است جایی که منم
سرشار رذیلت است جایی که منم
باید که به حال خودمان گریه کنیم
شادی نه فضیلت است جایی، که منم

آردینی اوخو
شنبه 24 آذر 1403
بؤلوملر : اشعار فارسی ,