بی غیرتی و دزدی و نامردی بود
پژمردگی و زردی و دلسردی بود
جز صلح و صفا و دوستی در دنیا
هر چیز که بود، من درآوردی بود
مرگ روزی خراب خواهد کرد
راه دلخواه زندگانی را
سقف کوتاه زندگانی را
ای که گفتی جنگ مسؤولین برای خدمت است
جنگ،جنگ قدرت است
کعبه ی آمال هر مرد سیاسی ثروت است
جنگ،جنگ قدرت است
از امید و درد مردم بیشتر دم می زند
خشت محکم می زند
هر کسی در فکر خویش و بی خیال ملت است
جنگ، جنگ قدرت است
داخل این جنگ هر کس باخت مغبون می شود
دیده پر خون می شود
سهم او تا زنده باشد اشک و آه وحسرت است
جنگ،جنگ قدرت است
باش در این راه هیز و سخت قطّاع الطریق
رند و کذّاب ای رفیق!
در سیاست راست گویی زهر و سمّ و آفت است
جنگ،جنگ قدرت است
هر کسی مسوول باشد،رنج هستی سهم ماست
تنگدستی سهم ماست
مملکت هر چند غرق درد و رنج و نکبت است
جنگ،جنگ قدرت است
دنیا پر از کفتار و مار و شیر و گرگ است
در بین اینها من چه هستم؟
آه! این معمّایی بزرگ است
بر نکبت و اوضاع بشر می خندی
هر لحظه و هر شام و سحر می خندی
وقتی که به پوچی جهان پی ببری
با قهقهه و عمیق تر می خندی
سکوت است و صدایی نیست اصلا
نفس تنگ و هوایی نیست اصلا
در این بازار گرم دشمنی ها
رفیق و آشنایی نیست اصلا
میان دیوها از آدمیّت
نشان و ردّپایی نیست اصلا
شده دنیا جهنّم، هیچ جایش
سرای دلگشایی نیست اصلا
در این دنیای سرشار از پلشتی
برای عشق جایی نیست اصلا
دگر افسانه شد لیلی و مجنون
که مهری و وفایی نیست اصلا
ولیکن زندگی بی عشق ورزی
به جز خبط و خطایی نیست اصلا
همسایه ی هم در این حوالی هستیم
از هیچ پُریم و پوچ و خالی هستیم
داریم غم گذشته و تا به ابد
در حسرت فردای خیالی هستم
ای کسی که قلب من سرشار از امّید تو است
تو کجا هستی که جان عاشقم
تشنه آغوش خورشید تو است
کفر و دین بی تو دروغی است بزرگ
لطف و کین بی تو دروغی است بزرگ
دوزخ و جنّـت و هر چیز که هست
به یقین بی تو دروغی است بزرگ
بی تو ای عشق به من ثابت شد
که زمین بی تو دروغی است بزرگ
نه جام شراب ناب و مردافکن داشت
نه روز بدون غصه و شیون داشت
دررفت از این جهنم و راحت شد
هر شخص که قصد زندگی کردن داشت