علیرضارضائی1402به بعد

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی ( کل اوغلان )

ای شیخ

از دیده ما خواب خوش و شیرین رفت
از سفره ما اشکنه و ته چین رفت
ای شیخ از آن دَم  که تو بالا رفتی
کی آب خوش از گلوی ما پایین رفت؟

آردینی اوخو
چهارشنبه 11 مرداد 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

ادکلن

ای عشق عزیز دل و دارویی تو
زیبایی هر چشم و برورویی تو
بوی خوش و ماندگاریت طولانی است
آن ادکلن اصیل و خوشبویی تو

آردینی اوخو
سه شنبه 10 مرداد 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

گیجی

نمی دونم چه عطری می زنی تو
که گیجم می کنه بوی تن تو
تب آغوش تو می پیچه در من
منو هی می کشه سوی تن تو

شب و روزم قشنگه چونکه هستم
پر از احساس خوب با تو بودن
یه عُمره که منو تسخیر کرده
لب ساحل،غروب با تو بودن

قشنگم با تو رویاهام قشنگه
جهانم با تو رنگ عشق داره
نمی میره کسی که توی دستاش
در این دنیا تفنگ عشق داره

نمی دونی چه حسّ و حالی داره
قوی نی زار تالاب تو بودن
برای با تو بودن توی قایق
سراپا عشق و بی تاب تو بودن

آردینی اوخو
یکشنبه 8 مرداد 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

درد

فکر نبودن تو مرا زرد می کند
این روزها به یاد تو افتاده ام من و
بدجور جای خالی تو درد می کند

آردینی اوخو
شنبه 7 مرداد 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

هزار و یکشب

ای رخصت آغوش شب و لب با تو
ای آنکه خوش است مردن و تب با تو
تو بی خبری و در دل من مانده
داغ بغل و هزار و یکشب با تو...

آردینی اوخو
جمعه 6 مرداد 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

لااقل

ای مذهبی نمایِ عقیده فروش ِرند
پابند دین و رهروی آن باش لااقل

در هیئتی که می روی و سینه می زنی
مصرف نکن گُل و تَل و خشخاش لااقل

دوری نمی کنی اگر از هیزی و زنا
دوری کن از اراذل و اوباش لااقل

فردا که در اداره مدیر و فلان شدی
با ریش خویش راه نزن داش لااقل

اینها که برشمردم اگر غیرممکن است
در کوچه ها شبانه نکن شاش لااقل

آردینی اوخو
چهارشنبه 4 مرداد 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

انزلی

رفته بودم به انزلی دیدم
دشت و دامان آن کثیف است و ..

راههایش خراب و دست انداز
وَ اتوبان آن کثیف است و ....

ازبرای دبیر و فرهنگی
جای اسکان آن کثیف است و ...

چاله چوله ورودی شهرش
خطّ پایان آن کثیف است و....

پر از آلودگی است تالابش
جسم بی جان آن کثیف است و...

از زباله پر است هرجایش
کوچه،میدان آن کثیف است و....

جدولش سرشکسته بود و سیاه
گل و ریحان آن کثیف است و....

وای بر حال آن مدیری که
شهر و استان آن کثیف است و...

#علیرضا_رضائی
@rezaei_alireza1349

آردینی اوخو
یکشنبه 1 مرداد 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

بلاک

من برای تو هلاکم،دوستت دارم هنوز
ای که هستی عشق پاکم،دوستت دارم هنوز

گرچه مدّتهاست رنجم داده ای و کرده ای
دور از خواب و خوراکم،دوستت دارم هنوز

خاطراتت در بلور اشکهایم جاری است
خسته ام،اندوهناکم،دوستت دارم هنوز

با دو چشم اشکبار و با دل بیچاره و
ریش ریش و چاک چاکم،دوستت دارم هنوز

ای تمام هستی من،ای دلیل بودنم
جانکم،روحی فداکم،دوستت دارم هنوز

اخم تو شیرین و جنگت صلح و قهرت آشتی است
گرچه تو کردی بلاکم،دوستت دارم هنوز

آردینی اوخو
شنبه 31 تیر 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

بلاک

من برای تو هلاکم،دوستت دارم هنوز
ای که هستی عشق پاکم،دوستت دارم هنوز

گرچه مدّتهاست رنجم داده ای و کرده ای
دور از خواب و خوراکم،دوستت دارم هنوز

خاطراتت در بلور اشکهایم جاری است
خسته ام،اندوهناکم،دوستت دارم هنوز

با دو چشم اشکبار و با دل بیچاره و
ریش ریش و چاک چاکم،دوستت دارم هنوز

ای تمام هستی من،ای دلیل بودنم
جانکم،روحی فداکم،دوستت دارم هنوز

اخم تو شیرین و جنگت صلح و قهرت آشتی است
گرچه تو کردی بلاکم،دوستت دارم هنوز

آردینی اوخو
شنبه 31 تیر 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

شب زیبایی که...

زندگی بی تو عذاب است و جهان جایی که .‌‌....
نیست امید به آینده و فردایی که ...

لنگر انداخته در ساحل تنهایی من
موج و دلتنگیِ توفانیِ دریایی که ....

چشم در چشم تو و دست در آغوش خیال
منم و تلخی و شیرینیِ رویایی که....

ابر و بارانی و وقتی که نباشی دل من
خالی و خشک ترین جنگل و صحرایی که...

خاطرات تو مرا زنده نگه می دارند
یاد تو همسفر روز مبادایی که...

سخت در سنگر عشق تو پناهنده شدم
بغلت امن ترین نقطه ی دنیایی که....

تو نیا تا که به پایان نرسد دلخوشی و
لذّت خواب و خیال شب زیبایی که....

آردینی اوخو
پنجشنبه 29 تیر 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,