ای شیخ اگر به حلقه ی مستان گذر کنی
در چشم خلق یک شبه محبوب می شوی
دیریست در این شهر که سگ ساران است
سگ سهم من و سهم شما را خورده
ظلم را تا عمق مغز استخوان حس می کند
کودک کاری که در سرما گدایی می کند
کور چشمی است که از کور شفا می طلبد
هر که از آدم گستاخ حیا می طلبد
بس که مالیدن و موس موس روال است اینجا
نقص هر آدم دیّوث کماب است اینجا
حد می زند اگرچه در اینجا به مست ها
با شیخ در بهشت همه هم پیاله ایم
خوش به حال کسی که در همه عمر
از خیار انتظار موز نداشت
تا بترساند مرا از دوزخ موهوم، شیخ
می نهد در کوره اش هر روز هیزم بیشتر
خوش رنگ ترین رنگ جهان، رنگ شراب است
بر سینه زدم سنگی اگر،سنگ شراب است
عمریست که آن زاهد بد ذات و هوسباز
در آرزوی جنّت و دل تنگ شراب است
آن قبله که دل می برد از عارف و عامی
آوای خوش و ساز خوش آهنگ شراب است
اسرار ازل را که نداری خبر از آن
در خط به خط دفتر و فرهنگ شراب است
از رند سر کوچه می ناب سِتانَد
چون میکده بسته است و کسی لنگ شراب است
بر پهنه ی پیشانی تو پینه اگر هست
بر پهنه ی پیشانی ما انگ شراب است
شادیم که از روز ازل تا ابدالدّهر
دل در هوس و سیطره و چنگ شراب است
با تندی و مختصر سخن باید گفت
آرام نه،با تشر سخن بایدگفت
فتوای تمام خرسواران این است
با خر به زبان خر سخن باید گفت