علیرضارضائی1402به بعد

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی ( کل اوغلان )

ای ساربان

غزل جدید از سعدی 🤣
مثبت ۱۶

«ای ساربان آهسته ران کارام جانم می رود »
درد فراق و دوری اش تا در فلانم می رود !

می گفت مردی :«... شم ،از ... شی هم سرخوشم !
زیراکه یار مهوشم ، با دوستانم می رود»!!

قزوینی ِرند و کلان ،می گفت :«آی مردم امان
تیغ گرانی این زمان،دارد به «کانم » می رود »!!

مرد دکانداری به ما ، می گفت :«شاگردم چرا
بادوستان ناقلا، پشت دکانم می رود »؟!!

من پیر مردی مردمی،غرقیده ! در سردرگمی !
دارد برای خانمی، از کف عنانم می رود !

دزدی که برده خانه ام،آتش زده کاشانه ام
با «کارت» و با«یارانه» ام،با آن ژیانم می رود !

زیبایی اش دیوانه وار،او می رود من بی قرار
چون می شود «لگزوز»سوار ،انگار جانم می رود !

ای نازنین فورا بیا،«تاکسی» نشد با «ون » بیا !
با یک خر ِتوسن بیا،عمر جوانم می رود !

«سعدی »مکن با«اکبری »،هرروز حال و تک پری !
چون می روی بادلبری، تاب و توانم می رود !



آردینی اوخو
شنبه 17 آبان 1404
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

دلتنگی

دلدادگی صخره و دریا بودی
گرمای تن ساحل و صحرا بودی
ای آنکه همانند تو در دنیا نیست
دلتنگ توام کاش تو اینجا بودی

آردینی اوخو
سه شنبه 29 مهر 1404
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

دنباله رو

مردم همه کافرند من جمله خودم

در جهل شناورند من جمله خودم

هرچند که ادّعای دانش دارند

دنباله روی خرند من جمله خودم

آردینی اوخو
شنبه 26 مهر 1404
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

تعظیم

زشت است اگرکه ترک اقلیم کنم
خوب است که تعریفت و تکریم کنم
ای گاو که ادّعای دانش داری
باید به نفهمی تو تعظیم کنم

آردینی اوخو
شنبه 12 مهر 1404
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

شیت

گربه «پبشیک است» و سگ«کؤپک» دیر«ایت» است

جان و بدن من و تو پُر از «بیت» است

«قورخماز» شجاع و شخص ترسو«قورخاق»

بی مزه آدام تورک دیلینده«شیت» است

آردینی اوخو
سه شنبه 10 تیر 1404
بؤلوملر : اشعار ترکی,

پیچاق

بر سفره ی ما «کَرمَه»،«تَزَک» آوردی
«ات» ایسته دیک و تو «بوش چؤرک» آوردی
گفتیم:«بیا بیزی بیر آز ناز بکن»
تو «بیز» و «پیچاق» و «دگنک» آوردی

آردینی اوخو
جمعه 23 خرداد 1404
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

ناکجا

در زمانی که مردم بدبخت

از نداری همه به گا رفتند


در خیابان برای یک لقمه

مثل نان توی آب وارفتند،


پسران امام جمعه ی شهر

در پی دزدی و ربا رفتند


چپشان پر شد و نشد معلوم

کی؟ چگونه؟به ناکجا رفتند؟

آردینی اوخو
جمعه 23 خرداد 1404
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

مغزهای زنگ زده

">از شانس گند ماست که یک عُمر آزگار
در کشوری که جنگ زده زندگی کنیم

در زیر دستهای کریه و کثیف و کج
با مغزهای زنگ زده زندگی کنیم

آردینی اوخو
چهارشنبه 21 خرداد 1404
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

قویون

بازیکن «اویونچو »است و بازی «اویون» است
پا« قیچ» و مژه «کیپریک »و گردن «بویون»است
دنیاست  «سینیق کؤرپوکیمین »و هرکس
این نکته ی ساده را نفهمد «قویون»است

آردینی اوخو
شنبه 17 خرداد 1404
بؤلوملر : اشعار ترکی,

پر

آینده و آبرو و حیثیّت پَر
شان و شرف و شکوه و شخصیّت پَر
جایی که گرسنه اند آدم هایش
اخلاق و ادب،امید و امنیّت پَر

آردینی اوخو
پنجشنبه 15 خرداد 1404
بؤلوملر : اشعار فارسی ,