دوز آدامدان نیشان یوخ
یالان سوزو آلان یوخ
یالانچی دان اوزاقلاش
یالان اوسته یامان یوخ
düz adamdan nişan yox
yalan sözü alan yox
yalançidan uzqlaş
yalan üstə yaman yox
سرگشته و در دیار تو می چرخم
هر جا که تویی، کنار تو می چرخم
تو ماه شب افروز منیّ و منم آن
سیاره که در مدار تو می چرخم
داغلاری یاشیل و چوللری باغ اولسون
آغ دیر اوزوموز، اونون اوزو آغ اولسون
ویرانه شَهَر کیمین داغیلمیشدیم من
آباد ائله دی عشق منی ساغ اولسون
اونا جانیم دئمه سین
غم، غصه سین یئمه سین
بیریسین ایستیرم کی
آیریسین ایستمه سین
ona canim deməsin
qəm, qüssəsin yeməsin
birisin istirəm ki
Ayrisin istəməsin
چشم من ابر شمال است نباید بروی
غیبتت فرض محال است نباید بروی
بعد تو در رگ آینده و شادی هایم
غم و اندوه و ملال است نباید بروی
نقش دیوارم و این هستی بی معنی من
نقشی از خواب و خیال است نباید بروی
لحظه ی تلخ جدایی و خداحافظی ات
اوج و آغاز زوال است نباید بروی
خاطرات تو مرا کُشته و در جاده ی مرگ
پای من روی پدال است نباید بروی
خوب است که ترک عقل و ادراک کنیم
با جام شراب، غصه را پاک کنیم
بگذار در آغوش عزیز خودمان
با بوسه عشق مرگ را خاک کنیم
ای کسی که روح و قلبم آشیان توست
شعرهای سرخ من
اقتباسی از لبان توست
گرچه غرق ظلمتیم و نور نیست
درد و غم همزاد ماست
شادی از ما دور نیست
با بغض نشانه ی تو را می گیرند
هی جانب خانه ی تو را می گیرند
هر وقت که دور می شوی از پیشم
لبهام بهانه ی تو را می گیرند
زندگی به جز
عشق و قلبهای عاشق و تپنده نیست
جای اخم و گریه لطف کن بخند
چونکه در قمار زندگی
با حضور مرگ
هیچ کس برنده نیست