علیرضارضائی1402به بعد

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی ( کل اوغلان )

اقتباس

ای کسی که روح و قلبم آشیان توست
شعرهای سرخ من
اقتباسی از لبان توست

آردینی اوخو
یکشنبه 28 آبان 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

غم و شادی

گرچه غرق ظلمتیم و نور نیست
درد و غم همزاد ماست
شادی از ما دور نیست

آردینی اوخو
شنبه 27 آبان 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

بهانه

با بغض نشانه ی تو را می گیرند
هی جانب خانه ی تو را می گیرند
هر وقت که دور می شوی از پیشم
لبهام بهانه ی تو را می گیرند

آردینی اوخو
جمعه 26 آبان 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

برنده

زندگی به جز
عشق و قلبهای عاشق و تپنده نیست
جای اخم و گریه لطف کن بخند
چونکه در قمار زندگی
با حضور مرگ
هیچ کس برنده نیست

آردینی اوخو
پنجشنبه 25 آبان 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

از عشق بگو

جز عشق گذرگاه دلاویزی نیست
در هیچ کجا زمین زرخیزی نیست
از چیز دگر نگو و از عشق بگو
در زندگی ات که عشق کم چیزی نیست

آردینی اوخو
چهارشنبه 24 آبان 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

تبخیر

کی قلعه ی اندام تو تسخیر شود
در جان و دلم عشق سرازیر شود؟
روح و تن یخ کرده ی من پیش از مرگ
ای کاش در آغوش تو تبخیر شود

آردینی اوخو
پنجشنبه 18 آبان 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

پلنگ چشمانت

دلباخته ی پلنگ چشمان توام
دیوانه آب و رنگ چشمان توام
در جبهه ی عاشقیّ و در سنگر عشق
تسلیم غم قشنگ چشمان توام

آردینی اوخو
سه شنبه 16 آبان 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

بعد از تو

شد پخش و پلا جان و تنم بعد از تو
اندوه و بلا شد وطنم بعد از تو
آن کشور غارت شده هستم که مدام
در حال فرو ریختنم بعد از تو

آردینی اوخو
چهارشنبه 10 آبان 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

نام من غم است

وقتی تو نیستی همه ایام من غم است
جای شراب در رگ و در جام من غم است

در کوچه های خلوت و شب های بی کسی
تنها رفیق و همدل و همگام من غم است

بر سفره ای که جای تو بسیار خالی است
صبحانه و ناهار من و شام من غم است

می بارد آنچه بی تو زمستان و در بهار
باران و برف نیست که بر بام من غم است

از لحظه ای که رفتی و دیگر ندیدمت
دنیای من به رنگ غم و نام من غم است

آردینی اوخو
چهارشنبه 3 آبان 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,

کلید

کلید معبد آغوش را به من بدهید
شراب ِآن لب خاموش را به من بدهید

برای گفتن از عمق پوچی هستی
دل و دو دیده ی مدهوش را به من بدهید

من از خدای خشن خوف دارم آدرس ِ
خدای خوب و خطاپوش را به من بدهید

دوای درد خماریّ من به دست شماست
لبان مستِ شفانوش را به من بدهید

غزل زبان نو و فکر تازه می خواهد
نگاه نابغه ی یوش را به من بدهید

آردینی اوخو
چهارشنبه 12 مهر 1402
بؤلوملر : اشعار فارسی ,